دیانادیانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
دنا، سوفیا و ماندانادنا، سوفیا و ماندانا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

زنگ تجربه

دیانایی متفاوت

انگار وارد دوره جدیدی شده ایم نمی دانم دانسته های من درباره دخترکم و رفتار با کودک چهار ساله و نیمه ته کشیده است یا این دیانا است که خیلی فضایی شده و من زبان ور فتارش را درک نمی کنم. تقریبا برای همه چیزهای ریز و درشت گریه می کند و جیغ می کشد و به من می گوید "دیگه دوستت ندارم تو مامان بدی هستی" و به اتاقش می رود و در را محکم بهم می زند. و بعد با چشمان اشک آلود و هق هق گریه بیرون می آید و دوباره دوباره خواسته هایش را می گوید. شب ها قبل از خواب حکایتی داریم به بلندی شب یلدا. قصه مسواک زدن و توالت رفتن و ... که همیشه و در هر حالتی دیانا خوابش می آید و حوصله ندارد و ... حال می بینی تا همان دقیقه نود که خواب چشمانش را می ربای...
12 خرداد 1393

در راه برگشت از پارک...

بعد از دو ساعت بازی در زمین بازی و آب بازی از وسط پارک راهی خانه شدیم. با دخترکم همراه شدم... به نهر آب کنار فرهنگسرای امام رضا رسیدیدم. جذبه ای دارد این جریان آب برای دخترک ما و حتما برای تمام بچه ها. از خرمن گل های رز سفید (می گویم رز چون ظاهرشان همان است اگر اسمی دیگر دارد نمی دانم...) گلبرگها را جدا می کرد رقص کنان در آب می انداخت... و بعد به سرعت خودش را به روی اولین پل می رساند و رد شدن گلها را از زیر پل تماشا می کرد و بعد باز خودش را به پل دوم می رساند و آنجا هم با نگاه نافذش گلها را بدرقه می کرد و باز دوباره و دوباره... . و من تنها خیره شده بودم به این همه شور و هیجان . همراهی اش می کردم و ب...
5 خرداد 1393

بزرگداشت فردوسی ( بیست و پنج اردیبهشت)

توقعی از کودکم ندارم که قصه های شاهنامه را بفهمد یا حتی دوست داشته باشد... توقعی از کودکم ندارم که به جای بازی کردن به موزه برود و کتاب قطور و بزرگ شاهنامه را با حیرت نگاه کند...توقعی از کودکم ندارم که حوصله کند و شعرخوانی ها و قصیده سرایی های بزرگان ادب را در وصف بزرگی دیگر بشنود... همین که در هوای آنجا نفس بکشد ، بدود، بازی کند و بخندد بس است...اما.. وظیفه من است که او را به فضای لطیف شعر و ادب نزدیک کنم ...چیزی که خودم بسیار دوستش دارم ...مجبورش نمی کنم اما تا جایی که در توانم باشد او را خواهم برد تا از نزدیک ببیند و بشنود و برایش خواهم خواند قصه هایی از شاهنامه و ... که رنگ و لعابی کودکانه به آنها زده ام ...تا وقتی که خودش ان...
26 ارديبهشت 1393

اولین تجربه فروشندگی!!!

از وقتی که دیانا برای اولین بار نسبت به دادن وسایلش ( مثل کالسکه و لباس و...) به پسردایی و دختر خاله اش اعتراض کرد، به این مساله فکر می کردم که چگونه می توان اسباب بازی های از رده سنی دیانا خارج شده را به بچه های دیگر خانواده داد تا بازی کنند.  خوب و بدش را نمیدانم ولی دخترم خیلی کم وسیله ای را خراب می کند. شاید این یک خصلت موروثی باشد من هم همینطور هستم. مثلا الان در کتابخانه دیانا کتابهایی هست که مال دوران کودکی من است نزدیک به بیست و اندی سال از تاریخی که موقع خرید در صفحه آخرشان نوشته ام می گذرد. چرخی در خانواده زده اند و باز برگشته اند به خودم و دخترم. یا اسباب بازیها هم همینطور. جعبه هایشان را من جدا نگه داشته ام برای ...
23 ارديبهشت 1393

کارت امتیاز داخلی یا خارجی!!!!

وارن بافت ( یکی از ثروتمندترین مردان دنیا) در کتاب گلوله برفی (زندگینامه اش) می گوید: " من همیشه احساس می کنم در حال نقاشی هستم. اگر عده ای در حین کار به من بگویند عجب نقاشی زیبایی، خواهم گفت:اما این نقاشی من است و اگر بگویند چرا بیشتر از رنگ قرمز استفاده می کنی تا آبی؟ خواهم گفت:این نقاشی من است ، خداحافظ. مهمترین عامل در مورد ریشه های رفتاری افراد این است که آنها از کارت امتیاز داخلی استفاده می کنند یا کارت امتیاز خارجی. در صورتی که با یک کارت امتیاز داخلی راضی باشید، احتمالا خیلی ساده تر راضی خواهید شد. ....به نظر من مهم ترین درسی که کودکان ما در سنین بسیار بسیار کم می آموزند، آن چیزی است که والدینشان تاکید بیشتری بر آن دارند. در صو...
14 ارديبهشت 1393

پول تو جیبی -قسمت دوم

یکبار دیانا را به یک جشنواره غذا به نفع محک بردم و او هم با کیف پولش آمد. از قبل برایش توضیح دادم که به کجا می رویم و می تواند چکار کند و در مورد کمک به افراد نیازمند و بیمار با او صحبت کردم. کاملا مشخص بود که مفهوم مساله را نفهمیده است. وقتی آنجا تمام پولش را برای خرید یک کاپ کیک داد خیلی ناراحت شد.  هر چند که بعد او را به اشکال مختلف برای کاری که انجام داده بود  تشویق کردم ولی انگار درک این مساله برای او در حدود چهارسالگی هنوز سنگین بود... یک روز مشغول شکستن بادام و گردو بودم و دیانا را به کمک طلبیدم. دیانا بادام ها را خیلی دوست داشت و دانه ای در ظرف می ریخت و دانه ای می خورد. کمی که گذشت به او گفتم: دیانا بیا بادام ها را...
19 فروردين 1393

پول تو جیبی -قسمت اول

وقتی دخترم برای اولین بار درخواست پول کرد هیچ ذهنیتی از آموزش پول به او نداشتم. نمی دانستم که باید به کودکمان مسایل مالی را هم آموزش بدهم. می خواست تخم گل داوودی بخرد و من به جای اینکه به او بگویم "به تو پول میدهم تا بخری یا برایت می خرم، گفتم باید کار کنی و پول دربیاری تا بتوانی تخم گل داوودی بخری".   این جواب برای خودم هم چالش بزرگی بود. چگونه؟؟؟ چگونه دختر سه سال و نیمه من کار کند و پول دربیاورد. او را به اعضای خانواده ارجاع دادم تا ببینم آنها چه جوابی می دهند. جالب اینجا بود که خیلی ها از این موضوع خوششان نیامد. و با گفتن " فکر بچه را از الان خراب نکنید" یا " هنوز زوده به این چیزها فکر کنی باید اول بری مدرسه و درس بخونی" یا " ...
16 فروردين 1393

مواظب باش مامان نبینه!!!!

دارم با تلفن صحبت می کنم. دیانا را هم می بینم که سر میز می رود و ظرف آبنبات را می بیند. (معمولا این ظرف را دم دست نمی گذارم چون دخترک علاقه زیادی به خوردن آبنبات دارد!!!!) آبنباتی بر میدارد. چنان شانه هایش را بال برده و آبنبات را محکم به سینه چسبانده که انگار هندوانه ای در بغل دارد.  با آخرین سرعتی که می تواند به طرف اتاقش میدود. من شوک زده ام.  نه از رفتار دیانا که از کردار خودم. همانطور که با فردی آن طرف خط صحبت می کنم فریاد می زنم: دیانا نوش جانت عزیزم. این جمله را از اعماق  قلبم می گویم. دخترم که حالا در اتاق است و دارد در را به سرعت می بندد، به من لبخندی می زند و در را رها می کند و در اتاقش مشغول خوردن آبنبات ...
14 اسفند 1392

امان از این مامان ها...

سوار آسانسور قطار شهری بودم، دو تا دختر نوجوان هم سوار شدند. اولی به دومی گفت: "مامانت باز رفته اونجا"؟ دومی گفت:" آره بابا هر روز میره". اولی گفت: "ای بابا مامان تو از مامان من بدتره،هر کی تو فامیل دستش بشکنه، سرش بشکنه، پاهاش چلاق شه... مامان من اولین نفریه که میره کمک." دومی گفت: "ولش کن این مامانها رو همشون مثل همن..." براستی ما مادرها چقدر افراط می کنیم در این مساله. به جای اینکه فرزندانمان را راغب به کمک کنیم، دلزده شان می کنیم. فراری می شوند و حوصله شان را سر می بریم. این روزها خیلی به این مساله فکر می کنم.... ...
10 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زنگ تجربه می باشد