اندر احوالات دیانا
دخترک مو طلایی من این روزها به شدت در بحر مدرسه رفتن است. چند روز پیش از من پرسید که : مامان چند سالم بشه میرم مدرسه؟ گفتم : عزیزم چهار سال دیگه میری مدرسه. و او که در پوست خودش نمی گنجید به هر کس که رسید گفت "من میخوام بر مدرسه" !!!!
دیروز با دخترکمان مسیر خانه تا ایستگاه قطار شهری را مثل همیشه پیاده می رفتیم که چشم دیانا به ماشین حمل زباله افتاد که مشغول جمع آوری زباله ها بود. دیانا گفت: مامان ماشین آشغال باری!!! و با دست به ماشین اشاره می کرد... کلمه ساختن و اسم ساختن چه آسان است برای دخترک موطلایی من . خیلی پیش می آید که اسم اشیا و ... را نمی پرسد و خودش متناسب با حال و کاربرد آن وسیله نامی می گذارد. از این دست زیاد دارد که راستش الان در خاطر ندارم.
این روزها ساختن واژه های انگلیسی هم به واژگان فارسی اضافه شده است و این یکی دیگر بسیار معرکه است. چون حدس زدن و فهمیدن معنی آن برایم بسیار سخت است. و گاهی اوقات خودش هم نمی داند یعنی چه!!!