دیانادیانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
دنا، سوفیا و ماندانادنا، سوفیا و ماندانا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

زنگ تجربه

مسوولیت!!

1393/4/11 7:23
نویسنده : زینب
2,883 بازدید
اشتراک گذاری

دیروزجریانی پیش آمد که به فکر فرو رفتم که من مسوولیتهایم را چگونه انجام میدهم. با شادی یا با اخم و ناراحتی، با عشق یا تنها از سر وظیفه، با آرامش یا با عصبانیت و داد و بیداد و ... .

بچه که بودم هر کس در خانه مسوولیتی داشت و کاری داشت. این را که می گویم مال هشت یا نه سالگی ام بود. کارهایی در خانه داشتم و خواهر بزرگترم مسوولیتهای دیگری داشت. قرار این بود تا کارهایمان تمام نمی شد از بازی خبری نبود... .

و حالا من می خواهم به دخترکم بیاموزم که هر کس در خانه کاری را باید به عهده بگیرد و انجام دهد. مدتی دخترکمان بسیار مشتاق ظرف شستن ( یا بهتر بگویم آب بازی پای سینک ) بود. بیشتر مواقع استقبال می کردم و من ظرفها را اسکاچ می کشیدم و او آب می کشید. کلی آب بازی می کرد و من به هم به کارش احترام می گذاشتم و ظرفهایی را که شسته بود قبول داشتم (دوباره آب نمی کشیدم). بعد ظرف شستن دلش را زد. خلاصه در این بین سبزی پاک می کرد و گردگیری می کرد و جارو برقی را از دست من می گرفت و جارو می کشید و آشپزی می کرد ... بیشتر این کارها را به پیشنهاد خودش انجام میداد و من استقبال می کردم. راستش گاهی برایم بسیار سخت می شد چون سپردن کارها به دیانا یعنی کلی بریز و بپاش و وقت گیری...قبول دارم گاهی از دادن کارها به دیانا طفره می رفتم و فرار می کردم و ...

اما به اینکه کار یا کارهای مخصوصی را که در حد و سن و توان دخترکم است به او بسپارم و دیانا بداند که این کارها را فقط او باید انجام دهد، بسیار معتقدم.

نزدیک عید با همسرم از یک محله قدیمی رد می شدیم که مغازه ای دیدم از آن جاروهای دستی قدیمی می فروخت. برای نظافت پله و ... یکی از آنها خریدیم. اتفاقا آن مغازه از همان جاروها در سایز کوچکش هم داشت و من برای دیانا هم یکی خریدم. وقتی برای اولین جارو بار به دستش دادم آنقدر نحوه استفاده اش عجیب بود که نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم.آخر دخترک من مثل خیلی از همدوره ای هایش این جارو ها را ندیده بود و نمیدانست چگونه از آن استفاده کند. اینها بچه هایی هستند از نسل الکترونیک و دیجیتال و تاچ!!! ..خلاصه نحوه استفاده اش را آموزش دادم و از او خواستم که زیر میز را با آن تمیز کند. این کار خیلی دوامی نداشت دخترکم جاروی کوچک دستی اش را کنار گذاشت و هر وقت از او می خواهم که زیر میز را تمیز کند به همان جاروی شارژی کوچک رو می آورد و کارش را با آن انجام می دهد.

اما یک کار مشخص دیگر که برای دخترکم در نظر گرفته ام این است که هر از گاهی سبد کوچک قاشق و چنگال کنار سینک را به دستش می دهم تا محتویات آن را به سبد مخصوص قاشق و چنگال های داخل کابینت انتقال دهد. قاشق و چنگالها چیدمان دارند و باید هر کدام را در قسمت مخصوص خودش بگذارد. این کاری است که دیانا تا دیروز با میل انجام میداد و بیشتر شبیه یکی بازی بود. دو روزی بود که این سبد کوچک را کنار در کابینت روی زمین گذاشته بودم تا در دسترس دخترکم باشد و بداند که باید کارش را انجام دهد. یکی دو بار هم یادآوری کردم که خیلی تاثیر نداشت. تا دیروز که از او خواستم که کارش را تمام کند و بعد به سراغ بازی برود. صبحانه اش را خورد و به آشپزخانه آمد، قدری دراز کش کار کرد و بعد شروع کرد به بهانه گرفتن که دلم درد می کند و من خسته ام و ... . به او پیشنهاد دادم که اگر خسته است بخوابد. خوب این پیشنهاد خیلی به مذاقش خوش نیامد...

مشغول شستن ظرفها بودم و تکه کلامم را در مورد کار با آهنگ و آرام زمزمه می کردم( هرررر کَسسسس ییییکک کککاررری تووووو خونهههههه دارههههههههههه!!!!).

دیدم که دخترکم کار را رها کرد و روی مبل نشست و گفت:" من دوست ندارم کارم رو انجام بدم". اصلا قصد نداشتم کوتاه بیایم. دستهایم را خشک کردم و کنارش نشستم . شروع کرد با صدای بلند گریه کردن که "میخچه پام درد می کنه ، نمی ذاره من کار کنم تازه خیلی هم گرممه ...تازه می خوام برم بازی کنم دوست ندارم کار کنم و ...". به او گفتم: " میدونی چیه دیانا امروز خیلی گرمه من دلم میخواد فقط دراز بشکم جلوی باد کولر و کتاب بخونم اصلا دوست ندارم آشپزی کنم و ناهار بپزم..ولش کن اصلا غذا نمی خوریم مگه چی میشه؟" چشمهایش گرد شد:" غذا پختن کار توئه ...من دوست دارم ناهار بخورم...گرسنه ام میشه" گفتم: خوب من دوست ندارم کارم رو انجام بدم..." دیانا گفت: " باید کارهامون رو بکنیم.."و خودش همان تکه کلام همیشگی مان را تکرار کرد: هر کی تو خونه کاری داره..."

موهایش را با گیره بستم و کولر را روشن کردم تا کمتر گرمش بشود. با هم به سر کارهایمان رفتیم.  کارش را انجام داد و به سراغ بازی رفت.

هر بچه ای ساز و آواز خودش را دارد و باید کوک آن را یاد گرفت. نمی دانم برای بچه های دیگر چه راهکاری خوب است و نمی دانم بچه های دیگر چه قوانینی در خانه هایشان دارند. اما میدانم بعضی قانونها خوب هستند و برای رشد کودکانمان لازم هستند.

خیلی طولانی شد ببخشید...

پسندها (5)

نظرات (17)

〰〰مامانِ چشمه بهشتى 〰〰
11 تیر 93 9:01
سلام خيلى جالب بود دخترم تقريبا همسن دياناى شماست زير بار هيچ مسئوليتى نميره خيلى سعى كردم ! فكر مى كردم الان زوده براش براى همين خيلى برام جالب بود كه ديانا اينقدر راحت پذيرفت اگه دختر من بود كه ميگفت باشه ناهار نمى خوريم بيا بريم با هم بازى كنيم !!
زینب
پاسخ
همینه که گفتم هر بچه ای کوک خودش رو داره اون رو باید پیدا کنید...
مامان فاطمه
11 تیر 93 9:33
سلام عزیزم علی اه. منم دخترمو تو خیلی کارها شریک میکنم و معتقدم باید همکاری کنه. در کارهایی که میدونم در توانشه ولی راستش هنوز مسولیت ثابت بهش ندادم. حسم اینه که هنوز سنش کمه ولی حتما اینکارو شروع میکنم چون شدیدا بهش معتقدم.مرسی از اشارت دوست خوبم. خیلی بیزارم از مادر و فرزندانی که اصلا در کارها اشتراکی ندارند
زینب
پاسخ
شهرزاد
11 تیر 93 12:18
طولانی اما مفید
زینب
پاسخ
سپاس
مامانی
11 تیر 93 12:36
سلام زینب جان خوبی طاعاتتون قبول ... برای منم عین این اتفاق افتاد ...خوشحالم که تقریبا تونستم مثل تو باهاش برخورد کنم! و نتیجه داد... اما اون جمله های اول پستت واقعا به فکرفرو میبره آدم رو............. موفق باشی عزیزم
زینب
پاسخ
سلام عزیزم...رمضانت مبارک...مشتاق دیدار...موفق باشی عزیزم
مامانی(برای دخترم زهرا)
11 تیر 93 17:06
سلام خیلی مفید بود چه سیاست نرمی...
زینب
پاسخ
فهیمه
12 تیر 93 5:42
زينب جان سلام.بسيار خوشحالم از اينكه كلبه جهاني ما رو مزين كردين به حضورتون.و از همشهري بودن با شما خرسند شدم.كاش افتخار ميدادين بياين توي گروه واتس اپ تا از تجربيات مادرانه تون بهره مند ميشديم.منم مسوليت ميدم به پارسا و معتقدم بچه ها بايد مسول و مستقل بار بيان.
زینب
پاسخ
متشکرم فهیمه جان...لطف داری عزیزم ...واتس اپ ندارم روی موبایلم ...به امید دیدار
مامان کوثر خانم
12 تیر 93 11:27
بی نظیرید زینب خانم مامان دیانا...
زینب
پاسخ
مریم(مامان کیان)
12 تیر 93 11:51
سلام مثل همیشه عالی بود زینب جان من همیشه با این قضیه مسئولیت پذیری بچه ها درگیرم و البته پسرها به نظرم مقاومت بیشتری نشون میدن.
زینب
پاسخ
خوب من تجربه پسرها رو ندارم...به اشتراک بذارین تا استفاده کنیم...مرسی عزیزم
الهه
12 تیر 93 14:19
دقیقا دوروز پیش قصه ای برای یسنا خوندم که درمورد مسولیت بود و این که دختر کوچیک خونواده کاری که داشته انجام نمیداده و بعد بقیه اعضای خونواده هم مثل اون میگن ماکارامون رو نمیکنیم و مامان خونه گفته منم دیگه غذا نمیپزم اخه خسته میشم و اونوقت دختر کوچولو متوجه میشه هرکسی مسول کارای خودشه..راستش من خیلی با یسنا سر این قضیه مشکل ندارم خداروشکر از اول بهش گفتم که جمع کردن اتاقت همیشه کار خودته و من تو این شش ماه گذشته اصلا اسباب بازیهاش ر ومرتب نکردم مگر موارد معدود... میدونم که دیاناهم به خوبی از پس مسولیتهاش برمیاد
زینب
پاسخ
جالب است تجربیات مشابه مان...موفق باشی دوستم یسنای گل رو ببوس
مامان کوثر خانم
14 تیر 93 11:44
سلام. دیشب با فرشته ی کوچولوی دو ساله ام هندونه بازی کردم. شوق بازی با او همه ریخت و پاش توی چشماش موج می زد. اما شاید فقط یک ربع یا بیست دقیقه این بازی سرگرمش کرد. آیا این تایم از سرگرم شدم، کم نیست. اون کمی شیطنتش زیاده یا من خلاقیت توی ارائه بازی بهش نداشتم؟!
زینب
پاسخ
دنبال چی هستی دوستم؟ مگه لذات نبردید؟ حالا زمانش هر چقدر باشد ....مهم کیفیت کاراست
فروغ
14 تیر 93 18:53
آفرین مادر خوب هی تو چیز میز بنویس، هی من بیانم بخونم و یاد بگیرم... اینکه ادم یه دوست خوب داشته باشه خیلی خوبه اینکه بتونی از یه دوست خوب چیری یاد بگیری خیلی عالیه! اینکه تو و دخترت با یه مادر و دختر دوست باشی ار همه عالی تره
زینب
پاسخ
عزیزممممممممممم.... خیلی دوستون دارم شما مادر و دخترا رو...
مامانی(برای دخترم زهرا)
14 تیر 93 21:50
بعد از کلی قدم زدن بالاخره بهتر شدم و همین الان که ساعت10شبه تازه با زهرا مشغول بازی شدیم باز هم از شما بی نهایت ممنونم زینب عزیزم(خدارو شگر که با شما آشنا شدم)
زینب
پاسخ
امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی
مامان سينا
16 تیر 93 9:31
سلام مثل هميشه عالي بود كلي چيزي ياد گرفتم. كارهايي مثل بردن ظرف و قاشق، روشن كردن ماشين لباسشويي و ظرفشويي، آوردن كفشها از بيرون و گذاشتن تو جاكفشي و جارو كشيدن اتاقش به عهده سيناست. البته نه به همين سادگي... يه مذاكره درست و حسابي در حد مذاكرات هسته اي
زینب
پاسخ
مرسی عزیزم...موفق و شاد باشید
arnika
16 تیر 93 12:16
بچه که بودم هر وقت می خواستم به مامانم کمک کنم می گفت بزرگ شید دیگه انجام نمی دید و نمی ذاشت کاری انجام بدیم (البته کارهایی که به سنمون قد نمی داد) خب بچگیه و کنجکاوی دیگه همیشه می گفتم کاشکی می ذاشت همون موقع امتجان کنیم تا خودمون به این نتیجه برسیم که حالا که بزرگ شدیم دیگه به کمک مامانمون نمی ریم. اما همیشه جواب ما تو بزرگسالی در اعتراض مامانمون برای عدم همکاری تو کارهای خونه این بود که از اول ندادی کار کنیم عادت نداریم.واسه همین تصمیم گرفتم که خودم این اشتباه رو در مورد دخترم انجام ندم آرنیکا هم رفتارهاش دقیقا مشابه دیاناست. البته من مسولیت اتاق خودش رو بهش دادم اما خب گاهی یه هفته تا ده روز طول می کشه که بخواد اتاقش رو جمع و جور کنه و من صبر می کنم اما گاهی هم کلا می زنه زیر همه چیز و نمی خواد این کار رو انجام بده اون موقع است که شک می کنم که مسولیت درستی رو روی دوشش گذاشتم یا نه؟! یا همین خالی کردن ظرفشوییی البته من تمام قسمتها رو به اون واگذار کردم اما گاهی با همین جمله من خسته ام از زیر کار در می ره. فکر می کنم دیگه به سنی رسیده که نباید اصلا کوتاه بیام ممنون از مطلب خوبت گاهی اوقات همین اشتراک تجربیات می تونه خیلی کارگشا باشه
زینب
پاسخ
موفق باشی دوستم...شنیدن تجربیات شما هم برای من خیلی خیلی مفید خواهد بود....
مریم(مامان کیان)
16 تیر 93 14:33
زینب جان پسرها به شدت مقاومت نشون میدن حتی در مورد انجام دادن کارهای شخصی خودشون!!!!!! و مادرها هم باید یا مقاومت کنیم و یا با بازی وسرگرمی به شکل عادت درشون بیاریم .......... همین دیروز تو یه جوعی که همه مامانا پسر داشتن همه شون همین و میگفتن که بچه های اونام مقاومت میکنن......... پسر من که مدام میگه چرا باید همه کرام و خودم انجام بدم یا اسباب بازی هام و جمع کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ کاشکی اصلا این کارا رو یاد نمیگرفتم!!! یا وقتی میگم بیا با هم خونه رو جمع کنیم یا گردگیری سریع میگه من خسته ام .......... خلاصه که ماجرایی داریم طولانییییییییییییی
زینب
پاسخ
فکر کنم خیلی پسر و دختر نداشته باشه چون ما هم با این موارد زیاد برخورد میکنیم...حوصله ندارم...خوابم میاد...و خیلی شگردهای دیگر که فقط موقعی به نمایش درمیان که ازش میخوای کاری رو انجام بده...
مریم
19 تیر 93 11:39
من کاملا موافقم. بچه ها با هم متفاوت ان. مدتی هست که دارم سعی می کنم دخترم رو بهتر بشناسم و با توجه به شناختی که از شخصیت و روحیاتش دارم باهاش رفتار کنم. البته کار خیلی سختی نیست چون شخصیت و روحیات آوا خیلی خیلی شبیه منه و تا حد زیادی می دونم چطوری باید باهاش برخورد کنم که نتیجه بگیرم.
زینب
پاسخ
مشاهده بچه ها خیلی کمک بزرگی است در پیدا کردن راه های مناسب رفتار کردن با اونها...خیلی عالیه که اینقدر خوب دخترت رو می شناسی... موفق باشی دوستم
arnika
23 تیر 93 14:11
سلام زینب جان اینروزها من متوجه یه چیز جدید هم شدم در این رابطه همونطور که حتما فرزند شما هم هست کودکان خیلی نمی تونن کارهای تکراری انجام بدن. آرنیکای من که خیلی اینطوریه البته ناگفته نمونه که من خودم هم خیلی اینطوری هستم. توی درگیری ذهنم در رابطه با همین پستی که گذاشته بودی خواستم در مورد این موضوع مطمین بشم. و البته درست بود می گی چی؟ اینکه من مدتها بود که تصمیم گرفته بودم اتاق آرنیکا رو به خودش بسپرم یعنی شلوغ کاری و مرتب کردنش با خودش. اوایل خیلی خوب همکاری می کرد اما الان دیگه میلی واسه مرتب کردنش نشون نمی ده. من فکر کردم تنبله اما وقتی ازش خواستم کل ظرف های ماشین ظرفشویی رو خالی کنه با کمال میل این رو انجام داد (این کار رو قبلا انجام می داد) حتی روز دوم گفت مامان من جای ظرف ها رو عوض کردم اینطوری بهتره یعنی به این نتیجه رسیدم که مسولیت بچه ها ی تو این سن رو بایدتند تند تغییر بدیم. گفتم تجربه ام رو با تو هم در میون بذارم
زینب
پاسخ
عالیه!!!!!! متشکرم عزیزم از اینکه وقت گذاشتی و تجربه ات رو اینجا نوشتی ...من هم باید این رو بررسی کنم درمورد دیانا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زنگ تجربه می باشد