دیانادیانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
دنا، سوفیا و ماندانادنا، سوفیا و ماندانا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

زنگ تجربه

مامان نگاه نکن!!!

1392/3/30 17:58
نویسنده : زینب
1,959 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش مشغول گردگیری و نظافت خونه بودم. تو هم دور و بر من می چرخیدی و بازی می کردی و کمکی می کردی ... یک دفعه گفتی مامان چشمات رو ببند منو نگاه نکن. گفتم باشه عزیزم تو رو نگاه نمی کنم و تو هی تاکید می کردی که بهت نگاه نکنم و تو رو نبینم و ... من هم از همه جا بی خبر و سخت مشغول کار فقط تو رو دیدم که به میز نزدیک شدی و دیگه نگاه نمی کردم که داری چکار می کنی. خلاصه رفتی تو اتاقت و من برای نظافت میز رفتم که دیدم در قندون بازه و بله فهمیدم که چرا می گفتی بهت نگاه نکنم . من هم قندون رو جمع کردم و گذاشتم یه جای دیگه و بعد از چند دقیقه دوباره اومدی که مامان بهم نگاه نکن و چشمات رو ببند. گفتم باشه عزیزم . رفتی سراغ میز دیدی قندون نیست. اومدی تو آشپزخونه و سراغ قندون رو گرفتی. گفتم عزیزم دوست داری چیزهای شیرین بخوری؟ میتونی خرما بخوری یا یک شکلات ولی قند و آبنبات فقط مال وقتیه که میخوایم چای بخوریم. خنده ای کردی و رفتی ... من فدای تو به جای همه گلها تو بخند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نیایش
31 خرداد 92 22:36
عزیزم دلم شیرین زبون همیشه بخند دختر مهربون و دوس داشتنی
راستی نیایشهم این روزا خیل یبهمون میگه منو نگاه نکن یا میگه تو گوش نکن دارم با مامان حرف میرنم یا مامان تو گوش نکن دارم با بابا حرف میزنم خیلی این حس وجود داره تو لحظه لحظه ی زندگی مون


ما هم همینطوریم عزیزم
فاطمه
4 تیر 92 18:49
ایشالا لبخند روی لبهاتون جاودان باشه
راستی سر علاقه عجیب بچه ها به قند چیه؟ انگار از اون مواردیه که همیشه سعی کردی اتفاق نیفته امابه شدید ترین شکل ممکن شاهدش هستی.


ما هم اندر خم این راز مانده ایم!!!!!!!!!!!!!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زنگ تجربه می باشد