دیانادیانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
دنا، سوفیا و ماندانادنا، سوفیا و ماندانا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

زنگ تجربه

یک هفته خسته کننده برای دیانا

1392/3/30 17:54
نویسنده : زینب
1,157 بازدید
اشتراک گذاری

هفته ای که گذشت برایمان هم خوشایند بود و هم حسابی خسته مان کرد. یک هفته پر رفت و آمد و پر مهمانی و عروسی و کار!!! عزیز دلم با وجودی که عروسی ها را بسیار دوست داری اما دیگر خسته شده بودی چون هیچ چیز برنامه هایت سر جایش نبود. نه بازی درست و حسابی و نه پارک رفتن و نه استراحت. دو شب پیش از جلو پارک رد می شدیم  که گفتی : بابا فردا منو ببر پارک. بابا گفت :عزیزم وقت نداریم فردا شب میخوایم بریم عروسی و تو گفتی: عروسی دوست ندارم برم. من گفتم: عروسی که بهت خوش میگذره بچه ها هستند بازی می کنین. تو هم گفتی: تو پارک که بچه های بیشتری هست بیشتر هم خوش میگذره !!!!

دیشب هم که دیر وقت از همان عروسی برمی گشتیم گفتی: مامان دیگه هیچ جا نریم دلم می خواد فقط خونه باشم . من و تو خونه بمونیم بازی کنیم بابا هم خودش تنهایی بره بیرون!!!!!!!!!! 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الهه
30 خرداد 92 22:49
خسته نباشین واقعآ!
هر جیزی از حد که بگذره خسته کننده میشه، حتی مهمونی و عروسی.


آره عزیزم ولی در کنار خستگی خوب از حق نگذریم خدا رو شکر خوش هم گذشت جای شما خالی
مامان نیایش
31 خرداد 92 22:38
وای عزیزم همیشه به جشن و شادی باشید تا باشه خستگی این جوری....خسته نباشید


مرسی گلم
فاطمه
4 تیر 92 18:53
همیشه به شادی انشاالله
حالا برعکس الینا دلش لک زده برا عروسی. دائم میگه منو ببرین عروسی.


عزیزم ..مرسی امیدوارم الینا جون هم زودتر به خواسته اش برسه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زنگ تجربه می باشد