یک هفته خسته کننده برای دیانا
هفته ای که گذشت برایمان هم خوشایند بود و هم حسابی خسته مان کرد. یک هفته پر رفت و آمد و پر مهمانی و عروسی و کار!!! عزیز دلم با وجودی که عروسی ها را بسیار دوست داری اما دیگر خسته شده بودی چون هیچ چیز برنامه هایت سر جایش نبود. نه بازی درست و حسابی و نه پارک رفتن و نه استراحت. دو شب پیش از جلو پارک رد می شدیم که گفتی : بابا فردا منو ببر پارک. بابا گفت :عزیزم وقت نداریم فردا شب میخوایم بریم عروسی و تو گفتی: عروسی دوست ندارم برم. من گفتم: عروسی که بهت خوش میگذره بچه ها هستند بازی می کنین. تو هم گفتی: تو پارک که بچه های بیشتری هست بیشتر هم خوش میگذره !!!!
دیشب هم که دیر وقت از همان عروسی برمی گشتیم گفتی: مامان دیگه هیچ جا نریم دلم می خواد فقط خونه باشم . من و تو خونه بمونیم بازی کنیم بابا هم خودش تنهایی بره بیرون!!!!!!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی