زنگ نقاشی و کاردستی
هر چیزی که دم دستم می رسد را اول کمی بررسی می کنم از زباله ای که قرار است دور ریخته شود تا هر کاغذ پاره و جعبه ای ... شاید بتوانم از آن برای بازی دخترکم استفاده کنم. دیروز پوستهای پسته توجه ام را جلب کرد. آنها را در ظرفی ریختم و به دیانا دادم تا با آنها بازی کند. کمی با آنها شکل ساخت و بعد گفت" مامان باهاشون بازی کردم تمام شد" . به کمک هم بساط نقاشی را پهن کردیم و مقوایی و قدری رنگ خوراکی و چسب و همین پوستهای پسته که دیانا ظرفی پاستای خشک و ذرت هم به آنها اضافه کرد.
دخترم شروع به کار کرد. دانه هایش را روی مقوا می چسباند و رنگشان می کرد و مثل همیشه از من میخواست که دستی برسانم و خودم را وارد جریان بازی اش کنم.
هر چه بود از رنگها و ترکیب کردنشان بیشتر لذت می برد. به آشپزخانه رفتم و با یک ظرف غذای یک بار مصرف استفاده شده برگشتم.
رنگ کردن اشیا مختلف با جنسهای متفاوت هم لذتی دارد. و صد البته در ادامه کار مثل همیشه شروع به رنگ کردن دست و پاهایش کرد.
و بعد آنها را با دستمال کاغذی پاک می کرد که اینبار توجه اش به دستمال جلب شد که این همه رنگ گرفته بود.دستمالی دیگر برداشت و آن را پهن کرد و با قلم مو و رنگ به جانش افتاد و انگار این قلم مو نمی توانست خواسته اش را برآورده کند، رنگ را روی دستمال چپه کرد و دستمال را تا زد.
رنگها از دستمال بیرون می زدند و باز دستمال را با تمام وجود به پاهای کوچکش می کشید. (حالا دریافتید که چرا بیشتر از رنگهای خوراکی استفاده می کنم چون شستن گواش بسیار سخت تر است و تقریبا با یک بار حمام رفتن از پوست لطیفش پاک نمی شود).
حالا احساس بهتری داشت ساعتی را هم در حمام به شستن و آب بازی گذارند و بعد بازی تمام شد.