دیانادیانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
دنا، سوفیا و ماندانادنا، سوفیا و ماندانا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

زنگ تجربه

روش های متفاوت در ارتباط با کودکم

1392/3/8 15:06
نویسنده : زینب
1,402 بازدید
اشتراک گذاری

چندی است کتاب "به بچه ها گفتن و از بچه ها شنیدن1" را می خوانم و حتما در اولین فرصت خلاصه ای از آن را برایتان خواهم گذاشت. بسیار در نظرم جالب آمد. به نظرم روشهای عملی و کارایی را ارائه داده است.

حالا باقی مطلب...

چند روز پیش موقع ناهار دخترم پایش را کرده بود توی یک کفش که پلو می خواهم و از قضا ما آن روز آبگوشت داشتیم. من هم آدمی نبودم که زود دست به کار شوم و برای گل دخترم پلو درست کنم.

گفتم :دیانا جون هر چند که میدونم پلو دوست داری ولی امروز آبگوشت داریم برای روز دیگری پلو درست خواهیم کرد.

دیانا سر میز که نیامد هیچ تازه شروع به گریه و داد و بیداد کرد که من فقط پلو دوست دارم .

میدانید دوستان وقتی بچه مان دارد بزرگ می شود آن هم هر روز و هر لحظه یک دفعه به خودمان می آییم و می بینیم که روشهای قدیمی مان ( که شاید دو هفته پیش یاد گرفته باشیم و آن موقع خوب جواب میداد) حالا دیگر از مد افتاده و رنگی ندارد و باید در پی راهی دیگر باشیم و این می شود که ما مجبور می شویم والدین خلاقی باشیم اگر می خواهیم با کودکانمان در صلح و صفا زندگی کنیم.

ناگهان به یاد کتاب گفت و شنود با کودکان افتادم و سریع بلند شدم و یک کاغذ و قلم آوردم و در همان حالی که دیانا داشت خودش را برای پلو به زمین و آسمان میزد از او پرسیدم: دیانا الان چی دوست داشتی غذا بخوری؟ و دیانا ساکت شد و زود گفت پلو و من یادداشت کردم و با صدای بلند خواندم که: دیانا الان آرزو دارد پلو بخورد. و بعد ادامه دادم و نوشتم که:مامان دوست دارد آش بخورد . و دیانا که ساکت شده بود و مرا نگاه می کرد ادامه داد : مامان بنویس نیکا (دوست خیالی اش) ماهی دوست دارد و من هم نوشتم. و بعد با تعجب دیدم که دخترم سر میز آمد و برگه را از من گرفت و با دقت نگاه کرد. گفت: چرا نوشتی؟ گفتم: یادمان بماند که دیانا و مامان و نیکا چی دوست دارند تا دفعه بعد آنها را درست کنیم. خندید، خنده ای از سر رضایت و ناهارش را کامل خورد و رفت.  مدآمده آمد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مجله خبري بروزترين ها
8 خرداد 92 15:08
جديترين خبر هاي روز درباره نگهداري از كودك هر روز به صورت رايگان براي شما ايميل مي شود در گروه ما عضو شويد http://www.beroztarinha.com/group/
مامان فاطمه زهرا
9 خرداد 92 1:22
سلام آفرین خیلی خلاق هستی خوش به حالت خدا حفظتون کنه...
چقدر خوب جواب داد من هم از این مشکل ها زیاد دارم گاهی وقت ها کلافه میشم ...زینب جان این کتاب رو کامل معرفی نمیکنید؟منظورم انتشارات و نام مولف...ممنون میشم


حتما وقتی خلاصه اش رو نوشتم معرفی اش می کنم
حسنا
10 خرداد 92 9:33
سلام زینب خانم خدا قوت
الهه
12 خرداد 92 14:49
من این کتابو آلا نوزاد بود یه سری خوندم اما اون موقع زود بود و سرسری نگاهش کردم.
زینب بچه ها خیلی زود دارن بزرگ میشن!
اخلاق و رفتارشون دیگه دقیقآ اون چیزی نیست که انتظارشو داشتیم.
جدیدترین مشکلم با یکی از دوستای آلائه.
آلا پرت کردن و ببخشید ( تف کردن ) یاد گرفته ازش!!! به نظر تو چه واکنشی نشون بدم؟
نمیدونم ارتباط رو کم کنم؟ یا برخورد جدی با آلا داشته باشم؟ یا نادیده بگیرمش و خودش فراموش کنه کم کم ؟
لطفآ راهنماییم کن دوست عزیزم


فکر می کنم فاصله گرفتن به صورت موقتی خیلی بهت کنه. این کتاب رو هم حتما دوباره بخون فکر می کنم بتونی ازش کمک بگیری . دیانا یک مدت قرقره کردن یاد گرفته بود هر وقت لیوان آب دستش میومد هر جا که میشد قرقره می کرد و آب دهانش رو میریخت بیرون... من بهش گفتم تو خیلی بزرگ شدی چون یاد گرفتی قرقره کنی و این خیلی خوبه چون میتونی دهانت و دندونهات رو تمیز کنی و بعد یک لیوان گذاشتم کنار دستشویی سرویس بهداشتی و بهش گفتم فقط اونجا میتونی اینکار رو بکنی. حالا تف کردن چیز بدی نیست ولی حد و مرز میخ واد بهش بگو این کار رو فقط تو حمام و توالت باید انجام بدی و حتی پرت کردن میتونی ازش برای انجام بازی با توپ و پرت کردن تو سبد استفاده کنی ... البته میدونم که خودت کلی ایده تو ذهنت داری عزیزم آلا هم مثل دیانا بزرگ شده و دیگه تو قالبهای تعریف شده ما نمی گنجنه پس بهتره قالبمون رو بزرگ تر کنیم و تعریفهامون رو عوض کنیم دوست خوبم.... موفق باشی
الهه
13 خرداد 92 18:25
مرسی دوستم. آره باید محدود کنم به دستشویی این کارش رو . و یه سری راهکار براش پیدا کنم. بازم ممنون
مامان نیایش
25 خرداد 92 12:49
واقعا این که میگی روشی که دو هفته پیش جواب میداده الان دیگه جواب نمیده همین طوره واقعا میتونم درک کنم آفرین به تو مامان خلاق و ممنون که تجربیاتت رو در اختیار ما میذاری


قربونت بشم عزیزم
arnika
31 خرداد 92 16:10
che bahal!
in ketabo hafteye pish daste yeki az doostam didam..
begiram bekhoonamesh pas!
ama be nazare man az hame mohamtar ine ke ye iideye kolli dashte bashi az tarbiat! baghiash mesle hamoonkari ke shoma anjam daadid khallaghiate bishtar!


آره دوستم حتما بخون
آیلار
9 تیر 92 14:23
من وبلاگو تازه دیدم
خیلی خیلی خوب از پس موقعیت برآمدی
آفرین
کاش منم مثل شما خلاق بودم


موفق باشی عزیزم
مامانی(برای دخترم زهرا)
29 اردیبهشت 93 9:48
خیلی خوشم اومد راستی من دارم کلا تجربیات شمارو از جدید به قدیم می خونم پس اگه نظر بی ربطی نوشته شد یا نوشته بودم ببخشید
زینب
پاسخ
موفق باشی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زنگ تجربه می باشد