دیانادیانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
دنا، سوفیا و ماندانادنا، سوفیا و ماندانا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

زنگ تجربه

افکار خودمانی

1391/12/9 15:50
نویسنده : زینب
1,480 بازدید
اشتراک گذاری

یک ماهی می شود که پست جدیدی نگذاشته ام این روزها بیشتر ذهنم درگیر چیزهایی از این قبیل است که دارم با دیانا چه می کنم؟ کجا باید بایستم و کی باید حمایتش کنم و کی به حال خودش رهایش کنم .

یک بار یک خانم مشاور به من گفت چرا فکر می کنی باید دیانا را حمایت کنی؟ این یعنی اینکه تو خودت احساس نیاز به حمایت می کنی و از عهده کارهای خودت برنمی آیی و حالا فکر می کنی دخترت را باید حمایت کنی.

گیرم که من نیاز به حمایت دارم پس تنها کاری که می توانم بکنم این است که روی خودم کار کنم و دخترم را به حال خودش بگذارم؟

امروز جزوه آقای سلطانی (کودک متعادل) را می خواندم. از صبح با خودم کلنجار می روم که چگونه به دخترم دید مسوول داشتن را بیاموزم. اصلا اینها را چطور می شود آموخت وقتی خودم دید مقصر دارم و در جامعه ای زندگی می کنم که غریب به اتفاق دید مظلوم داریم.

آیا تنها پذیرفتن کودکم کافی است؟ اینکه بدانی به لحاظ فیزیکی ضعیف است و کمی هم ترسو است و یا تو سری خور است و لجباز و ... کافی است؟

گاهی در شناختن خوب و بد مشکل دارم و گاهی در پیاده کردن یک فکر یا هنجار.

این روزها خوب می دانم که خیلی کم با دیانا بازی می کنم بیشتر به فکر خیاطی کردن و خانه تکانی و ... هستم. دغدغه های آخر سالم از جنس پول و گرانی و بچه دوم و ... است.

خیلی بهم ریخته می نویسم چون همینقدر شلوغ و بهم ریخته فکر می کنم.

خوشبختانه برنامه های گروه همبازی همچنان به پا است و بچه ها تعاملات بهتری با هم دارند. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان جوجه طلا
12 اسفند 91 16:41
سلام عزیزم نگرانیتو برای کمی رها کردن دختر درک میکنم بعضی اوقات من هم با خودم فکر میکنم چقدر میدوم دنبال دخترم چقدر مواظبش هستم و سر در گم میشو که چه موقع استقلال کامل پیدا میکنه و میتونه از خودش دفاع کنه.
مامان جوجه طلا
12 اسفند 91 16:43
اگر مطلب خوبی درمورد این رفتارها سراغ داری لطفا به من هم بگید تا ببینم باید چکار کرد.
فروغ
13 اسفند 91 21:15
عزیزم همین فکر کردن ها بهترین هدیه ما به بچه هامونه...همین که ما رو به فکر وامیدارن!!! بعضی وقتها باید فقط کمی به خودت زمان بدی...فکرت از اشفتگی در میاد و دوباره حالت خوب میشه...


مرسی دوست خوبم که اینقدر با حرفات بهم آرامش دادی
arnika
27 فروردین 92 16:42
سلام
همین که دیگه از اینکه با بچه ات کمتر بازی می کنی احساس گناه نکنی یک قدم به تفکر مسوول نزدیک شدی
من هم سی دی هعای آقای سلطانی رو گوش می دم. یه نظرم مفیده. همین که احساس گناه رو از من گرفته خوشحالم. هر وقت هم که بتونم برای کودکم وقت می ذارم و به خودم جایزه می دم. جایزه ام هم اینه که دیگه احساس مقصر نداشته باشم.
اونطور که من از صحبتهای ایشون متوجه شدم بهترین چیز برای بچه داشتن پدر و مادری شاد بدون احساس گناه هست.
اگه جلسات مربوط به امنیت رو گوش بدی متوجه می شی که احساس گناه پدر و مادر چه تاثیر بدی روی بچه داره.
مطمین باش تو یکی از بهترین مادران دنیایی عزیزم


متشکرم عزیزم از راهنمایی های خوبت
مهسا
4 اردیبهشت 92 20:34
سلام دوست خوبم. من از خوانندگان جدید وبلاگ شما هستم. وبلاگ بربار و مفیدی دارید.دغدغه شما دغدغه همه مادراست. من هم مثل شما اغلب فکر می کنم که چی درسته و در مقابل عمل دخترم باید چه عکس العملی نشان دهم. مطالعه و افزایش اطلاعات تنها راهه. از این که دانسته هاتون را به اشتراک می ذارین تا همه استفاده کنن واقعا خوشحال و ممنونم.


متشکرم عزیزم از راهنمایی ات و این همه ابراز محبت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زنگ تجربه می باشد