استفاده متفاوت از وسایل خانه
چشمم به میز و صندلی دیانا افتاد. در همان حالتی قرار داشت که هر میز و صندلی دیگری می توانند قرار داشته باشند. با خودم فکر می کردم یعنی با این میز و صندلی نمی شود کار دیگری کرد یا یک بازی جدید؟ همه چیز خیلی فی البداهه پیش می رفت. صندلی و میز را وارونه کردم و به دنبال یک وسیله برای بازی به اتاق دیانا رفتم چند تا توپ آوردم و دخترکم هم همراه من آمد. از یک فاصله مناسب برای دیانا توپها را به روی میز پرت می کردیم تا به قسمت وسط آن برخورد کند و یا توپها را به داخل حفره زیر صندلی قل میدادیم تا عبور کند.
اینطور شد که من وسایل اطرافم را در حالتی غیر از فرم متعارف آن قرار میدادم و از دخترم می پرسیدم خوب حالا این چی شد؟ و گاهی خودم جواب میدادم و دیانا به دنبال استفاده متفاوت از وسیله می رفت.
صنلی را چپه کردم و دخترم گفت این مثل خونه شد. و بعد او هم به اتاقش دوید و گفت " برم یه چیزی بیارم برای این خونه" و با یک فنجان اسباب بازی خانه اش را تزئین کرد!!!
از صندلی وارونه خودش به عنوان ماشین استفاده کرد و دور خانه را دور زد.
بعد یک سینی بزرگ آوردم و به دیانا گفتم این یک چرخ و فلکه اگه دوست داری سوارش شو. او هم سوار شد و مامان چرخاندش.
به سراغ چند تا قوطی و پیاله و لیوان و قاشق رفتم و از دیانا هم که پا به پای من دور خانه برای یافتن وسایل می آمد، خواستم که او هم برای خودش سازهایی پیدا کند. بعد هم کلی ساز زدیم و آواز خواندیم.
میزهای مبل و صندلی ها را به هم چسباندم و رویشان را با پتو و پارچه پوشاندم تا تونلی درست کنم و دخترکم از آن عبور کند. سرش را چند بار به این ور و آن ور محکم کوبید ولی یاد گرفت که چطور از یک مسیر باریک عبور کند.
از نظر دخترکم این تونل بیشتر شبیه اتوبوس بود و این خود ایده ای شد برای مامان تا برای دخترکش اتوبوسی بسازد.
و این هم اتوبوس ما با یک راننده بامزه و فرمان در قابلمه ای!!!!