دیانادیانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
دنا، سوفیا و ماندانادنا، سوفیا و ماندانا، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

زنگ تجربه

لباسهای روزنامه ای

1391/4/5 14:53
نویسنده : زینب
2,670 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی به دور خانه می چرخم و در کمدها و کابینتها به دنبال وسایل و ابزاری می گردم تا بتوانم با دیانا بازی کنم. در این جستجوها باز هم چشمم به روزنامه افتاد و جرقه لباسهای روزنامه ای در ذهنم زده شد. اول برایش کمی مو یا یال درست کردم و بعد هر دوتایی شیر شدیم و با هم نعره میزدیم و بعد برای دخترم دامن و کلاه و دستبند و گردنبند و کیف روزنامه ای درست کردم که خیلی خوشش آمد. البته بلوز و عینک هم درست کردم که چندان خوشش نیامد و پاره کرد.

وسیله زیادی لازم نداشت ، چند ورق روزنامه و چسب نواری .من از قیچی استقاده نکردم. بعد از درست کردن لباسها کلی با هم رقصیدیم و جای شما خالی خیلی خوش گذشت.

دیانا ساعاتی را با این لباسها سرگرم بود و بعد خسته شد و آنها را پاره کرد. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ریحانه جون
5 تیر 91 17:34
واقعا تجربه جالب و خلاقانه ای بود.. من این طور بازی کردن با بچه ها رو بیشتر دوست دارم


خیلی لذت بخش است تجربه اش کنید دوستم
مامان فاطمه زهرا
6 تیر 91 1:22
سلام ماشاالله به ذهن خلاقتان خیلی دوست داشتم من هم با دخترم انجام میدم ببینم دوست داره یا نه...


حتما انجامش دهید مطمئن هستم که دخترتان خوشش می آید
الهه
6 تیر 91 9:26
واااای چه جالب. شادی رو میشه تو چشمای دیانا دید
اصلآ فکرت خلاقه دوستم. فکرت رو دوست دارم


قربونت بشم عزیزم اون روز به ما هم خوش گذشت دیدن دیانای خوشحال با چند تا لباس روزنامه ای که حاضر نبود از تنش در بیاره دلم براش پر می کشید. خدایا چقدر ساده چقدر بی دغدغه
مامان محمدطاها
7 تیر 91 12:14
سلام به این مادر نمونه
چند وقتیه با وبلاگ شما آشنا شدم و میخونمش .
اینهمه شور و انرژی که در شما هست برای بازی با کودکتان برام جالبه .
من هم مثل شما دغدغه آموزش دارم . پسرم یکسالشه وگاهی تحریک میشم که تراشه های الماس و یا .. رو براش شروع کنم . اما بر سردوراهیم .
مبادا کودکی پسرم رو ازش بگیرم و وقتی هم که به سن دبستان رسید دلزده بشه از همه اون چیزهایی که براش تکراریه و جذابیتی براش نداشته باشه .
فعلا که فقط پابه پاش بازی میکنم .اما مثل شما نمیتونم براش وقت بذارم چون من یه مامان شاغلم با همه دلمشغولیها و دردسرهای یه زن شاغل.
از آشنایی با شما خوشحال شدم ،به ما سربزنید.من لینکتون میکنم .


موفق و موید باشی دوست خوبم
مامان سارا ...(دردونه جون)
7 تیر 91 14:52
چه جالب ))))) خيلي با مزه بود
مامان محمد صادق(زهرا)
7 تیر 91 18:31
سلام خیلی بازیه جالبیه!! منم اگه بتونم حتما واسه محمد صادقم درست می کنم!!! پست زیبایی بود!! ****************** منم آپ کردم ... دوس داشتی بیا عزیزم...
آسمانه
13 تیر 91 10:56
خيلي خوب بود، مخصوصا اين كه مي تونست سير باهاشون بازي كنه و بعد هركاري كه دوست داشت اعم از باره كردن و مجاله كردن باهاشون انجام بده، اين آزادي عمل به بجه ها اعتماد به نفس ميده، فقط يه مقدار كوجولو نكران اون بخش ايده دهيش‏(ساخت كيف و اينا‏)‏ شدم اما درمجموع فعاليت مفيدي بود، هميشه شاد باشيد

منظورتون رو متوجه نشدم عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زنگ تجربه می باشد