کتاب و کتابخوانی - بخش اول
کتاب یار بی زبان مهربان. برایم سخت است دنیای بدون کتاب را تصور کنم. حتی هنوز با کتابهای دیجیتالی و فایل های پی ای اف کتابها هم انس نگرفته ام، مگر مجبور باشم و کتاب مورد نظرم را به صورت چاپی پیدا نکنم. ادعایی در کتابخوان بودن ندارم ولی بسیار دوستش دارم.
و این دوست داشتن مایه یکی از فعالیتهای روزانه ما و دیانا شده است. هر چند که مدتی هست که این فعالیت بسیار دوست داشتنی تبدیل به قرص خوابی شده برای کودک چهار ساله ام. یعنی بیشتر کتابها در زمانهای قبل از خواب خوانده می شود. که خیلی خوشایند نیست. و حالا داریم این را محدود می کنیم. یعنی باز هم قبل خواب کتاب می خوانیم ولی نه شش و هفت و هشت تا بلکه فقط یکی یا دو تا. اگر کتابی را دیانا بسیار مشتاق باشد به او می گویم که صبح برایش می خوانم.
سعی می کنیم ماهی یکی دو بار به کتاب فروشی برویم. حالا دیانا خیلی خوب می تواند برای خودش کتاب انتخاب کند. البته ما هم به دنبال کتابهای مفید و تازه هستیم. گاهی کتابی را بر میدارد و شروع به ورق زدن می کند یا همان جا کنار قفسه ها روی زمین می نشیند و از من می خواهد تا برایش بخوانم.
کتابهای مرجع را بسیار دوست دارد. هفته پیش تمام کتابهای کتابفروشی را زیر و رو کردیم تا کتابی در مورد قطب ( از موضوعهای مورد علاقه دیانا) پیدا کنیم که موفق نشدیم.
گاهی که خودش می خواهد با پولهای تو جیبی اش چیزی بخرد ( در مورد پول تو جیبی باید بنویسم ). اگر کتاب بخرد با او توافق کرده ایم که نصف پول کتاب ها را می دهیم. این را فقط به عنوان انگیزه بیشتر برای خرید کتاب در نظر گرفته ایم. هر چند که هنوز خیلی از حساب و کتاب پولها سر در نمی آورد. ولی کل موضوع را خوب متوجه می شود.
گاهی میخواهد یک کتاب را چندین بار پشت سر هم بخوانیم. هر جمله اش را که کمی تغییر دهیم اصلاح می کند. فکر می کنم با اینکار می خواهد جمله به جمله کتاب را حفظ کند. یک بار دیدم همسرم یک کتاب را چهار بار برای دیانا پشت سر هم خواند. ابتکارش جالب بود. بار اول کتاب را به صورت معمول خواند. بار دوم لهجه اش را عوض کرد و به شکل خنده داری کتاب را خواند. بار سوم داستان متفاوتی با توجه به شکل های کتاب تعریف کرد و بار چهارم هم کتاب را از آخر به اول خواند که برای دیانا بسیار هیجان انگیز بود.
کتابهای انگلیسی هم می خوانیم.( این روزها علاقه دخترکمان در یادگیری زبانهای خارجی رو به فزونی است. دائم در حال پرسیدن معنی کلماتی است که در کارتونها می شنود و یا در کتابها می خواند. خیلی ها را به جا و به موقع استفاده می کند). گاهی از این کتابهای انگیسی استفاده می کنیم (خصوصا آنهایی که داستانش را نخوانده ایم یا کمتر خوانده ایم) و از روی تصاویر آن داستان متفاوت و بعضا خنده داری می گوییم. یکی دخترک می گوید و یکی ما. دیانا به قول خودش داستان "اجق ووجوق" می گوید. ببخشید اگر خواندن این اصطلاح سخت است ولی چون از فرهنگستان دیانایی سر در آورده من هم همانگونه آن را نوشتم.
دفتری داریم به نام دفتر قصه و نقاشی. گاهی که قوه خلاقیتم فعال شود و داستانی در ذهنم پدید آید!!! آن را برای دیانا تعریف می کنم و دیانا هم نقاشی اش را در آن دفتر می کشد. من هم در صفحه کنارش قصه ام را می نویسم. البته گاهی هم دخترم قصه ای تعریف می کند و من نقاشی اش را می کشم!!!
از ابتدای امسال تصمیم داشتم که از کتابهای مرجع زبان فارسی بیشتر استفاده کنم. غزلیات حافظ، شاهنامه، کلیله و دمنه و ... . خوب گاهی می خوانیمشان با دیانا. حافظ را بیشتر می پسندد و کتاب کوچکی دارد و خودش هم از روی آن می خواند!!! که دیدنی است. خوب از تصمیم گیری تا عمل هم راهی است (البته برای من). کلیله خواندنش سخت است. خودم هم می خوانم خیلی نمی فهمم. دنبال کتابهایی هستم که بتواند در درک کلیله و دمنه کمکم کند. چند کتاب داستان هم برای بچه ها پیدا کردم که از داستانهای کلیله و دمنه اقتباس کرده بود ولی به دلم ننشست. هم داستانی که انتخاب کرده بودند برای بچه چهارساله من مناسب نبود و هم که متنش ذره ای ادبی نبود.
خوب راستش در این زمینه خیلی جدی فعالیت نکرده ام. ولی فکر می کنم که باید این تصمیم را زودتر عملی کنم که هم برای خودمان خوب است و هم به حال دخترکمان مفید است.
گاهی قرآن را برایش میخوانم. سوره های کوتاه مکی به همراه معانیشان. فقط گوش میکند و لبخند می زند. نه توقع حفظ کردن از او دارم و نه درک کردن. فقط می خواهم بشنود.
چند مورد به ذهنم میرسد که آنها را برای خودم مرور می کنم شاید مورد استفاده شما هم قرار گرفت:
یک کار به نظر من مفید دیگر این است که کودکمان را با فرهنگ لغت آشنا کنیم. وقتی معنی کلمه ای را نمی داند و از ما می پرسد به سرعت جواب ندهیم. بهتر است بگوییم:" خوب ببینیم کتاب درباره این کلمه چه می گوید" . همان کاری را بکنیم که وقتی سوالی می پرسد می گوییم " شاید در کتابی هم درباره این بخوانیم..." شاید آن کلمه معانی عمیق تری داشت که خودمان هم از آن بیخبر بودیم.
چیز دیگری که به ذهنم می رسد این است که خودمان هم سعی کنیم همیشه از یک سری الفاظ معمول استفاده نکنیم . دامنه لغات مان را وسیع کنیم و بگذاریم کودکمان هم آنها را بشنود و به کار گیرد.
و از همه مهمتر اینکه در روز زمانی را به کتاب خواندن اختصاص دهیم. تنها برای کودکمان کتاب نخوانیم. خودمان هم نیاز داریم.
همیشه برای کودکمان کتاب بخوانیم. حتی وقتی که خواندن یاد گرفت.
در ادامه این مطلب سعی می کنم درباره کتابخانه کوچکمان بنویسم و کتابهای مورد علاقه دیانا...
پایدار باشید و برقرار.