بازی برد و باخت
امروز برای اولین بار با دخترم بازی برد و باخت کردیم. دیانا تا به حال نمی دانست برنده شدن و باختن یعنی چه. با توجه به مطالبی که راجع به این مساله خوانده و شنیده بودم و البته برداشتهای خودم در این باره، سعی کردم هیجان، بازی را پیش ببرد و مفهوم برد و باخت بیشتر انتزاعی باشد.
بازی از این قرار بود که با یک تکه طناب کوچک یک دایره درست کردیم و گوی های بازی play magnet را داخل آن قرار دادیم و یک گوی بزرگتر را از فاصله کوتاه به طرف آنها قل میدادیم و هر تعداد گوی که از داخل حلقه خارج شد جایزه فردی بود که توپ را قل داده بود.
هر بار که دیانا یا من گویی را از حلقه خارج می کردیم حسابی خودمان را تشویق می کرد و دفعاتی که گویی خارج نمی شد من می گفتم:" خوب تو این بار باختی، اشکال نداره. بعضی وقتها هم می بازیم." و دیانا اصطلاح " خنده دار شدیم" را تکرار می کرد ( این اصطلاحی است که مدتها به کار می بریم و برای زمانهایی است که کاری را اشتباه انجام می دهیم و می گوییم : اشتباه کردم، خنده دار شدم!!) و بعد با خنده بازی را ادامه میدادیم.
سعی می کردم در بازی همان دو سه قانون ساده حتما اجرا بشود اینکه از یک فاصله معین ( البته فاصله کاملا متناسب با دستها و توان دیانا انتخاب می شد) گوی پرتاب شود و اینکه نوبتی بازی شود حتی اگر فرد نتواند گویی را ببرد.
بعضی وقتها عمدا گویی را خارج نمی کردم تا دیانا مجال بیشتری برای برد داشته باشد و انگیزه اش قوی شود و گوی را بهتر و محکم تر قل بدهد و گاهی هم به عمد آخرین گوی ها را می بردم تا بداند که همیشه همه چیز باب میلش نخواهد بود و او باید تلاش بیشتری بکند.
گاهی که دیانا گوی را کمی دورتر قل میداد برایش می آوردم و اگر گوی من هم دور می شد او برایم می آورد و یا از او می خواستم که آن را برایم بیاورد. برای صدا زدن یکدیگر از واژه "دوست" استفاده می کردیم. مثلا وقتی نوبت من میشد دیانا می گفت: "الان نوبت دوسته که بازی کنه" و بعد با هیجان می گفت : " من دوستتم مامان؟" و من در جواب می گفتم: " آره عزیزم تو بازی با هم دوستیم." می خواستم به او بفهمانم که در بازی رابطه ها مهم ترند و ما رقیبی نداریم . هر کس رقیب خودش است. اینکه از دفعه قبل توپ را بهتر قل داده مهم است نه اینکه از من بهتر اینکار را انجام داده است.
در پایان بازی گوی هایمان را نمی شمردیم و برنده نهایی نداشتیم. هر کداممان به تنهایی برنده بودیم. همین که با هیجان و سر و صدای زیاد بازی کردیم برای هر دومان کافی بود.