زنگ نقاشی
نقاشی کشیدن یکی از برنامه های روزمره ما شده است. هر روز ساعتی را به کشیدن نقاشی اختصاص می دهیم. از مداد رنگی و مداد شمعی گرفته تا ماژیک و آبرنگ و رنگ انگشتی و خودکار، استفاده می کنیم و بر روی کاغذهای مختلف و حتی روزنامه و ... خط می کشیم. و من هم که باید پا به پای دیانا بنشینم و نقاشی بکشم از فرصت استفاده می کنم و با دست چپم می کشد تا کمی هم نیمکره راست مغزم را به کار بگیرم.
گاهی خطوطی می کشم و برای دخترم قصه ای راجع به آنها تعریف می کنم و از او میخواهم که این خطوط را به شکل خانه و گل و ... کامل کند.
بعضی وقتها به او موضوع می دهم. مثلا امروز تولد خاله است و از دیانا می پرسم که دوست دارد چه کیکی برای خاله درست کنیم و او می گوید گل گلی و من می گویم خوب حالا بیا شکلش را بکشیم ببینیم چطوری باشد بهتر است و او شروع می کند به کشیدن کیک وشمع و ... و بعد به او می گویم حالا یک کادو هم برای خاله بکشیم و یا یک گل و باز از دیانا می پرسم که دوست دارد گل چه رنگی به خاله بدهد و بعد باز می خواهم که گل را هم بکشد و یا کادویش چه رنگی باشد و او همه را در نقاشی هایش پیاده می کند.
در زنگ نقاشی هر چه که دیانا بکشد خوب و پذیرفته شده است. از کارهایش ایرادی نمی گیرم و تعریف فراوان می کنم. گاهی خورشیدش را سبز می کشد و درخت را سیاه و ... از نگاه کودکان به دنیا نگاه کردن بی نظیر است. او به ما می آموزد زندگی را آنگونه ببین که دوست داری نه آنطور که بقیه به تو دیکته می کنند.
زنگ نقاشی برای دخترم فرصت مناسبی است تا تصوراتش را به تصویر بکشد و قلم های مختلف به دست بگیرد و تمرین کند تا هم عضلات دستش قوی تر شود و هم مهارتهایش را در نقاشی کشیدن افزایش دارد و برای من فرصتی است تا خودم را تخلیه کنم و بدون هیچ دغدغه ای هر جور که دوست دارم خط خطی کنم.