چند بازی
روزهایمان با دخترم به بازی می گذرد به حرکت به رقص و به هر چیزی که توجه او را به خود جلب کند. مثلا دیشب توجه اش به یک برگ ریحان جلب شده بود و با همان خوابید و بعد صبح با گریه بیدار شد و دنبال برگش می گشت و من از فرصت استفاده کردم و کمی برگهای مختلف را به دیانا نشان دادم. و در نهایت دیانا با یک برگ شمعدانی و ریحان آرام و خوشحال سرگرم شد و چنان با دقت به آنها نگاه می کرد که انگار می خواهد سلولهایش را ببیند.
هر چه بیشتر با دیانا بازی می کنم بر این باور می شوم که سرگرم کردن یک کودک در عین حالی که یک سرگرمی ارزشمند هم باشد، خیلی کار سختی نیست و کمی خلاقیت بیشتر می خواهد تا پول بیشتر!!!!!!!!! از این رو بازیهای امروزمان را برایتان می نویسم.
اول از همه دیانا دوست داشت توپ بازی کند و خوب بعد از مدتی قل دادن و پرت کردن به سراغ سشوار رفتیم و آن رو روشن کردیم و توپها را جلویش می گذاشتیم و توپها با سرعت قل می خوردند و دور می شدند و یا دیانا با سشوار روشن به دنبال توپها می رفت و آنها را قل میداد. به همین سادگی ولی دخترک من بلند بلند می خندید و شاد بود. میدانید آنقدر همه چیز برایمان عادی شده که دیگر نمی توانیم به قل خوردن یک توپ بخندیم. کودکان در لحظه حاضرند و شاید بد نباشد که لحظاتی ار دنیای خیلی خشک و عادی خودمان فاصله بگیریم و به حرکت توپها با بلندترین صدا بخندیم.
بعد هم رولهای دستمال کاغذی را که از قبل نگه داشته بودم حلقه حلقه بریدم و دخترکم با آنها بازی کرد و شکل درست کرد.