عشق برف
هر روز بیدار می شود و می بیند خورشید در آسمان می درخشد. می آید کنار پنجره به آسمان چشم می دوزد و می گوید: خورشید خانم دوستت داریم ولی الان تو باید بری پشت ابرها تا برف بباره. مگه زمستون نیست آخه؟" و بعد رو به من می گوید: " مامان من برف دوست دارم چکار کنم؟"
چند شب پیش قبل از خواب داشتیم با هم نجواهای عاشقانه مان را رد و بدل می کردیم. یک دفعه گفت: مامان من از دست زمستون خسته شدم کی میره؟ بعد گفتم دوست داری بهار بیاد؟ گفت: برف که نمی باره بریم برف بازی. پس بره دیگه زمستون.... کاش برف بباره مامان. !!!!!!!!!!!
گفتم: بیا باز هم دعا کنیم که برف بباره هنوز دو ماه دیگه از زمستون مانده ...حتما میباره. شاید امشب خواب برف دیدم آره؟
خندید... بوسیدمش و خوابید... کاش خواب برف دیده باشد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی